الان ساعت 2:04 بامداده و بی خوابی زده به سرم!
کاری نداشتم بکنم، حوصله ی فیلم دیدن هم نداشتم. پس تصمیم گرفتم وبلاگ قدیمیم رو باز کنم و مروری بر خاطرات گذشته کنم.
از 6 سال پیش شروع به نوشتن کردم! چقدر خوب بود که لحظاتم رو اونجوری ثبت کردم! الان بعد از 6 سال که دوباره میخونمشون هم خاطرات برام زنده میشن و هم میتونم گذر زمان رو احساس کنم! می تونم احساس کنم که بزرگ شدم! که رنگ نوشته هام تغییر کردن!
کاش می تونستم هنوز هم اونجوری بچه گانه بنویسم...
تصمیم گرفتم باز هم بنویسم. به طور مرتب! یه برنامه میریزم و توی بازه های زمانی مشخص وبلاگم رو آپ میکنم. حیفه که ننویسم! شاید چند سال دیگه هیچ کدوم از این وقایع رو یادم نیاد...
پس باید دوباره شروع کنم .......
عالیه! خیلی خوبه که بنویسی. اولین بار که باهات آشنا شدم تازه از مکه برگشته بودی... هی....
هییی یادش بخیییییر ....
پیر شدیم رفت :دی
سلام :)
من اینجا کامنت نذاشته بودم؟! یادم نیس! ولی به هرحال خوشحالم که می خوای دوباره بنویسی
هان یادم اومد! گذاشته بودم. شاید ارسال نشده.
آره گذاشته بودین :دی
خوب شد 2تا گذاشتین :دی تنها مشتری اینجا خودتونین :))
سلام
خیلی خوبه که شروع به نوشتن بکنید...پس ایشالا زود به زود آپ میکنید...
سلام
مرسی، ایشالله ...